ارشیاخورشید سرزمین زندگیمان

عکاس چیره دست

پسر خوب من خیلی علاقه داره از درو دیوار و هر کجا که دم دست باشه عکس بندازه و کار مامانی رو زیاد کنه مامانی هم بشینه هی پاکش کنه  اخه اگه پاک نکنه حافظه دوربین دیگه از دست این عکسها گریه میکنه اخه بچه جون تو چیکار به دوربین داری این عکسها هم از شاهکارهای گل پسری  که این دفعه یه عکس توپ گرفته میگه مامان اینا روبزاروبلاگم ای به چشم  آقای عکاس .                 ...
27 تير 1392

نصیحتی از شکسپیر

شکسپیر گفت: من همیشه خوشحالم میدانید چرا؟ برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم. انتظارات همیشه صدمه زننده هستند. زندگی کوتاه است پس به زندگیت عشق بورز. خوشحال باش... و لبخندبزن... فقط برای خودت زندگی کن و... قبل از اینکه صحبت کنی گوش کن. قبل از اینکه بنویسی فکر کن. قبل از اینکه خرج کنی درآمد داشته باش. قبل از اینکه صدمه بزنی احساس کن. قبل از تنفر عشق بورز. زندگی این است... احساسش کن و لذت ببر... پسر نازنینم همه چیز تکراریست بجز مهربانی مهربانی قشنگه با همه مهربان و خوب باش... ...
6 تير 1392

نظر سنجی

سلام دوستای عزیزمن ازطرف نگارجون مامان عرفان به این نظرسنجی دعوت شدم که ازش تشکر میکنم .   اگه ماهی از سال بودم    آبان چون منو یاد روزهای عروسیمون و به دنیا اومدن ارشیا جونم که با وجودش مادر شدم میندازه.   اگه روزی از هفته بودم  پنجشنبه چون فرداش جمعه است و همه دور هم جمع   . اگه عدد بودم   بیست چون دوست دارم همه چیم بیست باشه . اگه نوشیدنی بودم  آب چون بهترینه. اگه ثواب بودم   کمک به نیازمند.   اگه درخت بودم  درخت سیب چون میوه اش همه جور کارایی داره درختش هم که سایه داره.   ...
5 تير 1392

ارشیا جون اخر سر این پرشین تون کار دستمون داد

    پسرشیطون من هرروزبابابایی سر این شبکه پرشین تون جر بحث داری تو میگی من این شبکه رونگاه میکنم اون هم میگه من ازصب تاشب بیرونم تادلت میخوادنگاه کن ولی نیم ساعت که برا ناهارمیام تلویزیون مال من دوباره تا شب مال توشب هم دوباره مال من اما تو اصلاقانع نیستی دیگه منو کلافه کردی نوبت تلویزیون من هم گرفتی ولی صدای من در نمیاد و اما دیشب دوباره هی تو گفتی من نگاه منکنم بابایی هم گف من اخرسربابایی تسلیم شد قرارشدتوبره ناقلاروببینی دیگه ساعت از 12شب گذشته بودهی  منو بابایی میگفتیم بسه خاموش کن بخواب صب کلاس ژیمناستیک داری نمیتونی بیدارشی اما اصلاتوجه نمیکردی...
5 تير 1392

ارشیا و دوچرخه اش

     ارشیا جون چن روزی میشد که برا دوچرخه ات گیر داده بودی هرروزمیگفتی من اینو نمی خوام من دوچرخه ویوا  می خوام بابایی هم میگف اینو پارسال برات خریدم کلاس پنجم که رفتی برات ویوا میخرم الان بخرم برات بزرگ میشه نمی تونی سوار  بشی خلاصه بعدا برا چرخ جلوییش و چراغش گیر دادی که باید براش چراغ وصل کنم و چرخ جلوییش رو عوض کنم مارک ویوا بخرم دیروز دیگه طاقتت طاق شد رفتی مغازه با سینا رفته بودین عوضش کنی که اقا تعمیر کار(بابای شایان)گفته بود فردا بیا ببر اومدی خونه گفتی مامان میخوام پولام رو جمع کنم براش چراغ هم وصل کنم امروزکلاس زبان داشتی برام گفتی نیا دنبالم ب...
26 خرداد 1392

روزگار کودکی

آسمان آبی دل من ارشیای عزیزم! روزای قشنگیه... روزای با تو بودن رو می گم این روزا روزای تکرار نشدنی و فراموش نشدنیه روزای قشنگی که پر از سادگی و پاکی کودکیه روزای قشنگی که پر از مهربانی و بی رنگی و بی مهریه روزایی که بی حساب و کتاب مهر می ورزی و عشق می دهی  از کینه و قهرو ... خبری نیست تو یک فرشته ای فرشته ی خوبی ها مهربونی ها دوستیها عشق و آرامش آسمانی هستی بهشتی هستی پاکی...پاک می خواهم همیشه این طور باشی و بالهای نامرئی فرشته بودنت رو زمین نگذاری عاشق نگاههای معصومانه و پاکت هستم عاشق دستهای کوچک و پر از التماست هستم وقتی نگاهت می کنم فقط فرشته بود...
26 خرداد 1392

ارشیا عشق جوراب پوشیدن

                                   ازشیا جون این جوراب پوشیدنت منو دیونه کرده اخه فدات شم مگه تو این گرماوتابستون جوراب میپوشن هرجا بخوای بری بایدجوراب بپوشی به نظرم تابستون پوشیدن جوراب خیلی ضایع اس ولی حرف مامان و بابا رو اصلا گوش نمیدی بهونه میاری که پاهام یخ میکنه اخه پسر گلم تو این گرما پای کی یخ بسته که توهم دومیش باشی بابابرات ازکرج یه شلوار کوتاه خیلی خوشگل خریده بااون هم که جوراب میپوشی مامان خیلی ناراحت میشه نمی دونم دیگه چیکار کنم خلاصه تریپت منو کشته عزیزم  .                &...
25 خرداد 1392