ارشیا جون اخر سر این پرشین تون کار دستمون داد
پسرشیطون من هرروزبابابایی سر این شبکه پرشین تون جر
بحث داری تو میگی من این شبکه رونگاه میکنم اون هم میگه
من ازصب تاشب بیرونم تادلت میخوادنگاه کن ولی نیم ساعت
که برا ناهارمیام تلویزیون مال من دوباره تا شب مال توشب هم
دوباره مال من اما تو اصلاقانع نیستی دیگه منو کلافه کردی نوبت
تلویزیون من هم گرفتی ولی صدای من در نمیاد و اما دیشب دوباره
هی تو گفتی من نگاه منکنم بابایی هم گف من اخرسربابایی تسلیم
شد قرارشدتوبره ناقلاروببینی دیگه ساعت از 12شب گذشته بودهی
منو بابایی میگفتیم بسه خاموش کن بخواب صب کلاس ژیمناستیک
داری نمیتونی بیدارشی اما اصلاتوجه نمیکردی اخر سربابایی عصبانی شدوخودش بلندشد خاموش کرد هر دوتامون رو هم جریمه اخه اونجور
مواقع مهر مادریم گل میکنه طرف تو رو میگیرم برام گف که امروز قصه
بی قصه نباید براش بگی بزار تنبیه بشه که بایدحرف مامان باباشو گوش کنه اشی هم یه تنبیه حسابی شد که فردا روز استخر
رفتنمونه تنهایی میرم تورونمیبرم اشی هم که عاشق استخرهر هفته
چهارشنبه با بابایی میرن تا میرسه خونه میگه مامان تا چهارشنبه دیگه چن روزمونده کاش هرروزچهارشنبه بودمیرفتیم استخرخلاصه افتاد به التماس کردن که ببخشید هی میگفتی مامان تو براش بگو
از فردا دیگه تابابا رسیدخونه دست به کنترل نمیزنم صب هم که بیدار
شدی اولین چیزی که پرسیدی بابا تنهایی میری استخر یا من هم میبری باباهم گف تا شب بزار ببینم پسر خوبی شدی یا نه ولی میترسم امروز بدقولی نکنی تا بابایی خونه هس دست به کنترل
نزنی اماتا بری برگردی یادت بره ای ناقلا.