ارشیاخورشید سرزمین زندگیمان

عید نوروز 92

امسال عید رفتیم گرگان خونه خاله طلایه خیلی برامون خوش گذشت اخه اونادیگه پاییز میان تبریز عمو جعفر فوق تخصص قلب قبول شده خیلی برامون خوش گذشت دست خاله طلایه و عمو جعفر درد نکنه ما رو به خیلی جاهابردن .ابشار کبود وال جنگل النگ دره و خیلی جاهای دیگه ولی برگشتنی اونا با ما نیومدن اخه عمو جعفر کار داشت ما اومدیم اونا هم 3روز بعد ما اومدن خاله و پانیا موندن اخه مامان جون میخواست بره خونه تازشون کار داشتن خاله میخواست بهش کمک کنه عمو جعفر تنهایی البته با باباجون رفتن گرگان بابا هم به خاطر اینکه عمو جعفر تنها نره با هم رفتن اخه راه خیلی دوره خلاصه مامان جون اینا رفتن خونه تازشون پانی و خاله هم گرگان ولی رفتنی پانی خیلی گریه کرد فداش برم می گف نریم...
26 ارديبهشت 1392

ارشیا به اردو رفت

ارشیا جون این هفته خیلی برات خوش گذشت کمر مامان جون درد میکرد از جمعه صبح اومده بود خونه مااستراحت کنه از اومدنش خیلی خوشحال بودی اخر هفته هم چهارشنبه از مدرسه شما رو بردن اردوگاه شهید فهمیده سه شنبه بعد ظهر که از کلاس زبان برمیگشتیم سر راهمون برات خوراکی خریدیم بری اردو بخوری کیف کنی پسرم البته5000تومن هم از مدرسه برا ناهار و کرایه ماشین گرفته بودن اومدیم خونه انا هم خونه ما بود اومده بود عیادت مامان جون دستش درد نکنه شب بابایی اومد دنبال مامان جون رفتن خونشون اخه قرار بود دایی جواد فردا دیگه بیاد از مراغه فرداش من هم تو رو راهی مدرسه کردم رفتم خونه مامان جون ساعت 2 برگشتی ساعت 10 برده بودنتون برامون از اردو رفتنت تعریف کردی که خیلی خوش گذ...
26 ارديبهشت 1392

ارشیا شکار چی شده

ا رشیا جون از پارسال تابستون به گرفتن مگس خیلی علاقمند شدی تا یه مگس میبینی یه شیشه در بسته ور میداری از این شیشه های سس و رب و این جور چیزا میزاری رو سرش بعدا که رفت تو شیشه زود دستت رو میزاری در شیشه که فرار نکنه بعدا دستت رو یواشکی ورمیداری درش رو میبندی بیچاره خفه میشه .          ...
25 ارديبهشت 1392

ارشیا رفته بود اردو تو کلاس زبان

پسرم امروز برات خیلی خوش گذشت سه شنبه که از کلاس زبان برگشتی گفتی خانم معلم گفته پنجشنبه میریم اردو گفتم کجا عزیزم گفتی کلاس زبان مامان تعجب کرد کلاس زبان چی جوری گفتی خانوم سید پور به دو نفر از همکلاسیهامون گفته زیر انداز بیارن پهن کنیم کف کلاس هر کی هم برا خودش خوراکی و اسباب بازی بیاره تو کلاس اردو کنیم خلاصه خوراکی خریدیم و جرثقیلت رو ورداشتی رفتی اردو عجب اردویی بود ارشیا تو کلاس خیلی با دوستتات بازی کردی برات خوش گذشت ولی خوراکی هات رو نخورده بودی همش بازی کرده بودی همیشه شاد باشی قند عسل مامان و بابا. ...
19 ارديبهشت 1392

ارشیا عشق رانندگی

پسرم خیلی به رانندگی علاقه داری همه درهای قابلمه رو ورمیداری میگی این فرمون منه از 3 سالگیت هر وقت بخوام غذا درس کنم باید در قابلمه ها رو از اتاقت پیدا کنم قربونت بشم که خلاقی هر گردی گردو نیس عزیزم. ...
19 ارديبهشت 1392

بابایی اومده بود مدرسه ات عزیزم

پسرم اخر سال تحصیلی هس و داری ایشالا کلاس اول رو تموم میکنی بابایی اومده بود مدرسه ات تصویه حساب کنه از درس و مشقت اقا معلم کلی تعریف کرده ولی فکر کنم یه کم شیطونی با دوستتات شلوغی کرده بودی اقا ناظم میگفته همدیگه رو هل دادین عینک یکی از دوستتات (محمد باقر شهبندی)رفته تو چشمش شیشه اش شکسته پسرم باید مواظب باشی تو مدرسه حادثه به بار نیاد   ...
17 ارديبهشت 1392