ارشیاخورشید سرزمین زندگیمان

قصه به دنیا اومدن ارشیا

عزیز دلم قرار بود روز شنبه مورخ84/8/21 تحت نظرخانم دکتر سیمین حبیبی قدم رو چشمای مامان و بابا بزاری ولی مامان نرگس از دوستاش شنید که یه خانم دکتر خوب و مهربون و مجرب بنام دکتر نگار یحیی زاده  چن روز در هفته ازتبریز میادو فقط مریض های اورژانسی رو ویزیت میکنه که خلاصه با سفارش دکتر بایرامی رفتیم پیش همون خانم دکتر ایشون هم با دیدن برگه های سونوگرافی ساعت8شب دستور بستری مامان نرگس رو دادمامان جون هم پیش من و بابا بود بعدا بابا رفت دنبال انا و عمه رقیه و لباس های نی نی که من قبلا اماده کرده بودم خاله طلایه هم تبریز دانشجو بود خبر نداشت که 2 روز زودتر داره خاله میشه خلاصه بعد از چن ساعت انتظار مامان نرگس رو بردن اتاق عمل و ساعت 10:30 شب ار...
11 خرداد 1392

خوش به حالت ارشیا جون پرشین تون پیدا شد بلاخره

ارشیا جون گل پسرم تا 3 سالگیت علاقه ای به تلویزیون نداشتی نمی دونم یه دفعه چی شد غوغا کردی دیگه تا چشمتو باز میکنی جلوی تلویزیونی تا اخر شب دیگه مامانی رو کلافه میکنی از بس تلویزیون نگاه میکنی از پارسال هم این پرشین تون افتتاح شده دیگه خوش به حالمون شده ولی از وقتی که درس و مشقت شروع شد و رفتی کلاس اول بابایی این کانال رو قفل کرد که از درسات عقب میمونی بالاخره دیشب به بابایی گفتم  برات قفلش رو باز  کرد (البته خبر نداشتی کار بابایی فکر میکردی قطع شده) اخه تابستون گل پسرم شروع شده تا مهر بزار از صب تا شب نگاه کنه شب خیلی خوبی برات بود تا بابایی این شبکه رو پیدا کرد از خوشحالی داشتی پر در میاوردی میگفتی اخ جون خیلی وقت بود باب اسف...
6 خرداد 1392

گل پسرم چرا ...

عزیز دل مامانی چرا شبا که میخوای بخوابی از 2 سالگیت که تقریبا دندونات کامل شده خیلی خیلی خیلی سخت مسواک میزنی صب هم که بیدار شدی خیلی خیلی خیلی سخت دست صورتتو میشوری معمولا قبل و بعد خواب مشکل داریم جالبش اینجاس که باید من مسواک بزنم تا تو هم بزنی دست و صورتت هم من باید بشورم خیلی وقتها هم نمی زاری دستتا تو بشورم فقط صورتتو میشورم اخه مامان بابای به این گلی پسر به این تنبلی به کی رفته  قربون شکلش برم .                                                                    ...
5 خرداد 1392

قشنگ ترین واژه زندگیم ارشیا جان

ارشیای عزیزم خوشحالم که با وجود تو من مادر شدم امیدوارم فقط نام مادری رو یدک نکشم امیدوارم بتونم در همه لحظات سخت زندگیت همراهت باشم امیدوارم در فراز و نشیب هایی که در پیش رو داری بتونم حامی خوبی واست باشم درکت کنم حلال مشکلاتت باشم فقط مادری نباشم یه دوست و رفیق خوب واست باشم دوست دارم با تمام وجودم و عشقم مادری کنم ناممکن است که احساس خود را نسبت به تو با واژه ها بیان کنم اینها سرشارترین احساساتی هستند که تا کنون داشته ام با این همه هنگامی که میخواهم اینها را به تو بگویم ویا بنویسم واژه ها حتی نمی توانند ذره ای از ژرفای احساساتم را بیان کنند ارشیای عزیزم ارامشت ارامش قلب من و صدایت دلنشین ترین ترانه واسه من است        ...
3 خرداد 1392

پسر هنرمند من

ارشیا جون خیلی هنرمندی بیرون هر کاری رو که می بینی تا میای خونه ادای همون کار رو در میاری میری ا رایشگاه  میای خونه     یه قیچی  و یه شونه ورمیداری موهای عروسکات رو اصلاح   میکنی نجار میبینی  میشی نجار دکتر میبینی میشی دکتر ماشین تریلی   میاد دم درخونه یه مصالح خالی کنه زود تو هم پشت ماشینتو پر لقوهات (ساختمان سازی) میکنی میگی اجر خالی میکنم میری مغازمون میای خونه ای داد بیداد میبینم برنج ها رو میریزی لای روز نامه باند پیچی میکنی چسب میزنی میچینی رو میز میگی اینا دگمه هستن برو پول بیار از من اینا رو بخر  خوشگل مامان امروز هم صب رفتیم گل فروشی  یه دس...
3 خرداد 1392

اولین ثانیه های زمینی شدن ارشیا جونم

 از وقتی که خدا تو رو تو دل مامانی گذاشته بود از خدای مهربان میخواستم که برام یه پسر نازنین هدیه کند و خدای مهربان ندای دل مامانی رو شنید و تو روگذاشت تو دل مامانی بعد از 4 ماه یه روز با بابایی رفتیم پیش دکتر سونوگرافی خانم دکتر گفت یه پسر نازنین تو راهه داره میاد زندگی تون رو شیرین کنه من و بابایی خیلی خوشحال شدیم اون روز قشنگترین روز زندگی ما بود اسمش رو ارشیا انتخاب کردیم به معنی تخت و اورنگ پادشاهی .قشنگترین واژه زندگیم ارشیا جون دوست دارم تمام زیبایی های هستی رو به پات بریزم دوستت دارم عزیزم.     ...
31 ارديبهشت 1392

ارشیا جون امروز کلاس اول رو تموم کردی

ارشیا امروز روز خوبی برامون بود اخه کلاس اول رو با موفقیت به پایان رسوندی ایشالاسال دیگه میری کلاس دوم همه امروز خوشحال بودیم معلم کلاس اولت اقای محمد رضا صادقی بود خیلی معلم خوب و مهربونی بود دستش درد نکنه بابایی هم برات قول داده به مناسبت تموم کردن کلاس اولت شب ما رو ببره پیتزا من هم صب اومده بودم مدرسه ات برا کلاس دوم ثبت نامت کنم از کلاستون صدای شادی کنون میومد همه دست میزدین خوشحال بودین هورا هورا میکردین اخه تولد یکی از دوستتات بود (عرشیا چلنگری)باباش یه کیک شکل ماشین اورده بودو یه جاسویچی یادگاری برا هر کدمتون. این سال تحصیلی با موفقیت به پایان رسید ارشیا جون امیدوارم که روزی تموم کردن دانشگاهتو اینجا بنویسم موفق باشی عزیزم.  ...
29 ارديبهشت 1392

گل پسرم هر شب با قصه میخوابه

ارشیا جون هر شب باید برات یه قصه بگم تا بخوابی ولی بعضی وقتها حوصلم نمیگیره سر اون با هم جر بحث میکنیم تو همش اصرار میکنی فدات شم پسرم منو ببخش که گاهی حوصلم نمیگیره تو اون چشای نازت رو بدون شنیدن قصه مامان میبندی گاهی هم مامان رو سر کار میزاری ای شیطون میگی تو قصه رو بگو من بعد اینکه تموم شد بلند میشم چراغو خاموش میکنم تا به اخرای قصه میرسم خودتو میزنی به خواب و زیر قولت می زنی ای ناقلا خیلی دوستت دارم ناز مامان. ...
28 ارديبهشت 1392

افرین پسرم ترم 4 زبانکده رو امروز تموم کردی.

عزیزم امروز امتحان زبان داشتی ایشالا داری ترم 4 زبانکده رو تموم میکنی بری ترم 5 من خواب بودم کلاست هم 5:30 شروع میشد به بابا زنگ زده بودی که بیا مامان رو بیدار کن با هم تمرین کنیم تا نمره خوبی بگیرم بابایی اومد گف اشی تل زده مغازه که مامان بیدار نمیشه با هم تمرین کنیم اخه مامان خوشخوابه پسرم ببخشید زود بلند شدم تمرین کردیم رفتی ایشالا موفق با شی . ...
28 ارديبهشت 1392