ارشیاخورشید سرزمین زندگیمان

قصه ی زخمی شدن دهن ارشیا به خاطر موبایل مامان

قضیه از این قراره که شام خونه آنا جون بودیم بعد شام گوشیم رو ورداشتی بازی کنی که سهند وسالار هم از دستت گرفتن تا اونا هم بازی کنن من هم دیدم دیگه داره شارژش تموم میشه و هی errorمیده اونا هم اصلا توجه نمیکنن براقفل گوشیم الگو کشیدم تا دیگه باز نشه ناگهان یه اس ام اس اومد خواستم باز کنم دیدم ای وای شکل الگو یادم رف چی بود هر چی تلاش کردم نشد که نشد 50 بار کشیدم باز اشتباه شد گوشی باز نشد سالار گف زندایی بده ببرم موبایل فروش سر کوچه باز کنه تو هم افتادی دنبال سالار بابایی گف نرو تاریکه و زمین یخ من دلم نیومد که نری چون ...
22 دی 1392

پسر نازنینم!هیچ وقت هیچ چیز را بیجواب نگذار!!!

جواب نگاه مهربان را با لبخند جواب دو رنگی را با خلوص جواب مسئولیت راباوجدان جواب بی ادب رابا سکوت جواب خشم را باصبوری جواب پشتکارراباتشویق جواب کینه راباگذشت جواب گناه را با بخشش جواب دلمرده را با امید جواب منتظر رابانویدبده ارشیای گلم ...
15 دی 1392

یلدای9سالگی (1392)

پسر گلم امسال هم مثل سالهای قبل هم خونه مامان جون دعوت بودیم هم خونه اقا جون البته مامان جون اینا هم مثل هر سال خونه حاج بابا دعوت بودن قرار شد طبق هر سال اول بریم خونه مامان جون بعدا هم که ما رفتیم خونه اقاجون اونا هم برن خونه حاج بابا اما...باباکه اومدخونه مامان جون شام بخوریم بریم خونه اقا جون گفت انا خونه نیس رفته خونه عمه رقیه برا یلدا خانوم قراره مامانش اینا وسایل چله بیارن اقاهم که رفته مشهد انا گف بمونه خونه ما هم فردا بیاین قرار شد ما هم با مامان جون اینا بریم خونه حاج بابابا مامان جون اینا رفتیم خونه انا و حاج بابای من خیلی برامون خوش گذشت خاله زهرا و اقا دایی و دایی وحید اینا هم اونجا بودن فرداش هم انا دعوتمون کرد شام و شب ن...
7 دی 1392

ارشیا و مختار نامه

این روزا ارشیا که از مدرسه میاد ناهارش رو میخوره تلویزیون  فیلم مختار نامه رو پخش میکنه ارشیا هم خیلی با علاقه تماشا میکنه امروز دیدم تحت تاثیر قرار گرفته من که اشپزخونه بودم صدای تق توق میاد برگشتم دیدم بیچاره پلنگ صورتی رو میکوبه این ور اونور پرسیدم چیکار میکنی اشی جون گف این پلنگ شمر  هس من هم مختار دارم میکشمش امام حسین پیروز شه ورداشته با لنت چن تا مداد براش چسبونده میگه اینا تیر کمون هستن من  زدمش این کفش کن هم شمشیرم هس تو دستم نگه داشتم  بکشمش بیچاره پلنگ صورتی چه گناهی کرده خدا میدونه ...
26 آذر 1392

حکایت خانه زندگی ما

نجار پیری خود را برای باز نشسته شدن آماده میکرد.یک روز او با صاحب کار خود موضوع را در میان گذاشت پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن حالا او به استراحت نیاز داشت وبرای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار باز نشسته کنند. صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد. سرانجام صاحب کار در حالی که با تاسف با این درخواست موافقت میکرد از او تا به عنوان آخرین کار ساخت خانه ای را بر عهده بگیرد ,نجار در حالت رودربایستی پذیرفت در حالی که دلش چندان به این کار راضی نبود پذیرفتن ساخت این خانه بر خلاف میل باطنی او صورت گرفته بود برای همین به سرعت مواد ...
24 آذر 1392

اینگونه باش عزیزم...

خودخواهانه ترین کلمه من است ...از آن حذر کن سازنده ترین کلمه گذشت است...آن را تمرین کن بی رحم ترین کلمه تنفر است...از بین ببرش عمیق ترین کلمه عشق است...به آن ارج بده ناپایدارترین کلمه خشم است...آن را فرو ببر حسرت انگیز ترین کلمه حسادت است...از آن فاصله بگیر زشت ترین کلمه دو رویی است... یک رنگ باش تاریک ترین کلمه نادانی است...آن را با نور علم روشن کن ارزشمند ترین کلمه بخشش است...سعی خود را بکن ...
9 آذر 1392

پسرم ترم 6 زبانکده رو هم تموم کردی

آفرین گل پسرم امروز ترم 6 زبان رو تموم کردی و وارد ترم 7 شدی ونمره امتحانت مثل ترم های قبل از 100 همون 100 شده و نمره اول رو گرفتی مامانی هم خیلی خوشحاله که زحماتش رو هدر ندادی خیلی ممنون عزیزم موفق باشی ایشالا. ...
7 آذر 1392