بابایی اومده بود مدرسه ات عزیزم
پسرم اخر سال تحصیلی هس و داری ایشالا کلاس اول رو تموم میکنی بابایی اومده بود مدرسه ات تصویه حساب کنه از درس و مشقت اقا معلم کلی تعریف کرده ولی فکر کنم یه کم شیطونی با دوستتات شلوغی کرده بودی اقا ناظم میگفته همدیگه رو هل دادین عینک یکی از دوستتات (محمد باقر شهبندی)رفته تو چشمش شیشه اش شکسته پسرم باید مواظب باشی تو مدرسه حادثه به بار نیاد ...
نویسنده :
مامان ارشیا
23:48