قصه ی زخمی شدن دهن ارشیا به خاطر موبایل مامان
قضیه از این قراره که شام خونه آنا جون بودیم بعد شام گوشیم
رو ورداشتی بازی کنی که سهند وسالار هم از دستت گرفتن تا
اونا هم بازی کنن من هم دیدم دیگه داره شارژش تموم میشه و
هی errorمیده اونا هم اصلا توجه نمیکنن براقفل گوشیم الگو
کشیدم تا دیگه باز نشه ناگهان یه اس ام اس اومد خواستم باز
کنم دیدم ای وای شکل الگو یادم رف چی بود هر چی تلاش کردم
نشد که نشد 50 بار کشیدم باز اشتباه شد گوشی باز نشد سالار
گف زندایی بده ببرم موبایل فروش سر کوچه باز کنه تو هم افتادی
دنبال سالار بابایی گف نرو تاریکه و زمین یخ من دلم نیومد که نری
چون مشتاق بودی گفتم اجازه بده بره خلاصه دوتایی رفتین همین
که پاتو از در گذاشتی بیرون با گریه برگشتی من و بابایی دودیم
دیدم دهنت پر خون شده داری گریه میکنی گفتی وسط کوچه پام
به سنگ خورد دستام هم تو جیبم بود با کله خوردم زمین دهنت
رو شستم و آرومت کردم خیلی هم ناراحت شدم که به خاطر
موبایل من این بلا سرت اومد و لب بالاییت باد کرد بعد این که قیل
وقال تموم شد سالار از مغازه موبایل فروش تل زد که کل برنامه
پاک میشه من هم قبول نکردم که حالا ور دار بیار شاید یادم افتاد
بعد اوردن و زخمی شدنت یادم افتاد ولی دیگه چه فایده پسرم
داشت گریه میکردفرداش صب رفتیم دکتر پیش عمو اکبر تو اورژانس
برات چن تا شربت و پماد داد از اونجا هم رفتیم خونه مامان جون برات
صبحانه بده اب دهنت رو نمیتونستی قورت بدی من هم بلد نبودم چه
جوری بدم بخوری اون روز که جمعه بود همون جا استراحت کردی
فرداش هم شنبه بود نتونستی بری مدرسه الان هم که من اینو دارم
مینویسم تو لالا کردی که فردا باید بری مدسه
خواب های خوش ببینی عزیزم.