ارشیاخورشید سرزمین زندگیمان

حکایت خانه زندگی ما

1392/9/24 11:06
نویسنده : مامان ارشیا
365 بازدید
اشتراک گذاری

نجار پیری خود را برای باز نشسته شدن آماده میکرد.یک روز او با صاحب کار خود موضوع را در میان گذاشت پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن حالا او به استراحت نیاز داشت وبرای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار باز نشسته کنند.

صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.

سرانجام صاحب کار در حالی که با تاسف با این درخواست موافقت میکرد از او تا به عنوان آخرین کار ساخت خانه ای را بر عهده بگیرد ,نجار در حالت رودربایستی پذیرفت در حالی که دلش چندان به این کار راضی نبود پذیرفتن ساخت این خانه بر خلاف میل باطنی او صورت گرفته بود برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و برای رسیدن به استراحت کار را تمام کرد.

او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد.

زمان تحویل کلید صاحب کار آن را به نجار باز گرداند و گفت این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!

نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد.

در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار میبردو تمام مهارتی که در کار داشت برای ساخت آن بکار میبردیعنی کار را بصورت دیگری پیش میبرد.

این داستان ماست ما زندگیمان را میسازیم هر روز میگذرد گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم پس در اثر یک شوک و اتفاق غیر مترقبه میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم اگر چنین تصوری داشته باشیم تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم. فرصت ها از دست میروند و گاهی باز سازی آنچه که ساخته ایم ممکن نیست.

عزیز دلم ارشیا جون

شما نجار زندگی خود هستید و روزها چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود یک تخته در آن جای میگیردو یک دیوار بر پا میشود پس 

پسرک نازنینم

مراقب سلامتی خانه ای که برای زندگی خود میسازی باش.


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)