ارشیا به اردو رفت
ارشیا جون این هفته خیلی برات خوش گذشت کمر مامان جون درد میکرد از جمعه صبح اومده بود خونه مااستراحت کنه از اومدنش خیلی خوشحال بودی اخر هفته هم چهارشنبه از مدرسه شما رو بردن اردوگاه شهید فهمیده سه شنبه بعد ظهر که از کلاس زبان برمیگشتیم سر راهمون برات خوراکی خریدیم بری اردو بخوری کیف کنی پسرم البته5000تومن هم از مدرسه برا ناهار و کرایه ماشین گرفته بودن اومدیم خونه انا هم خونه ما بود اومده بود عیادت مامان جون دستش درد نکنه شب بابایی اومد دنبال مامان جون رفتن خونشون اخه قرار بود دایی جواد فردا دیگه بیاد از مراغه فرداش من هم تو رو راهی مدرسه کردم رفتم خونه مامان جون ساعت 2 برگشتی ساعت 10 برده بودنتون برامون از اردو رفتنت تعریف کردی که خیلی خوش گذشت برامون چلو کباب دادن بستنی دادن بازی کردیم خلاصه شب هم با بابا رفتی استخر اومدین دنبالم خونه مامان جون برگشتیم خونه البته مامان جون رو سپردیم دست دایی جواد و بابا جون اومدیم خونه همیشه خوش باشی پسرم.