این روزا دیگه کم آوردم
ارشیا جون دیگه این روزا واقعا خیلی کلافه ام دیگه کم آوردم دارم
میمیرم از شانس بد بابا دو سال پیش که دیسک کمرش رو عمل کرده
بود خیلی بهتر شده بود دیگه اصلا درد نداشت ولی یه هویی دوباره درد
کمرش شروع شد و روز از نو وروزی از نو دوباره روز به روز دردش
شدتگرفتو من مجبور شدم بعد از ظهر ها هم برم مغازه و هم جای بابا کار
کنمهمجای خودم شب که میشه انقدر خسته میام و ناهار فردا رو درس میکنم
دارم از خستگی میمیرم از طرفی هم غصه بابا رو میخورم خدا کنه هر چه
زودتر خوب بشه و بیاد سر کارش مغازه هیچ کس جای بابا رو نمیده فعلا
دکتر قبلیش که عملش کرده بود یه آمپول نخاعی براش زده گفته اگه خوب
نشدی باید دوباره عمل بشی خدایا همه ی مریضا رو شفا بده بهراد جون
من هم یکی از اونا ارشیا جون ببخش که نمیتونم برات مطلب بزارم واقعا
این روزا اصلا یه ذره هم فرصت ندارم فدای پسر خوشگلم که فرصت نکردم
برم کارنامه اش رو بگیرم 11خرداد قرار بود بدن که تا امروز فرصت نشده برم
بگیرم به امید روزی که بابا بهتر بشه و بیاد سر کارش و من فرصت کنم برم کارنامه ات
رو بگیرم ارشیا جونم