ارشیاخورشید سرزمین زندگیمان

فرا رسیدن محرم

1392/8/17 12:02
نویسنده : مامان ارشیا
267 بازدید
اشتراک گذاری

ارشیا جون باز هم محرم رسید و خوش به حالمون شد قربونت برم که عاشق حسینیه و دسته رفتنی تا صدای دسته از خیابون میاد الفرار من رفتم دسته رو نگاه کنم شب که میشه بابایی بلند شو بریم حسینیه اخه عزیز دلم بابا دیسک کمر عمل کرده نمیتونه بشینه به خاطر همون سختش میاد هر روز بره سر همین مسئله هر روز درگیری داریم از امسال به حامد جون گفتیم روزهایی که بابا نمیره بیاد ببردت فدات شم الهی که تا شب میشه یه حال و هوایی پیدا میکنی که اخ جون تا یه ساعت دیگه میرم حسینیه شب که بابایی ذوق کردنت رو میبینه میگه یاد بچه گی خودم میافتم که شب میموندیم خونه مادر بزرگم طبل رو قایم میکردم که صب وسط دسته بزنم اخه عزیز دلم بابا بزرگ بابایی از یه طرف خونشون یه حسینیه درست کرده بود خدا روحش رو شاد کنه الان هم اونجا رو دایی های بابایی گسترش دادن بزرگش کردن تو هم براش خیلی ذوق میکنی به همه میگی ما خودمون حسینیه داریم اخه حسینیه مال خودمون هس من بانک داشتم اون قدر ذوق نمیکردم که تو برا حسینیه ذوق میکنی پارسال هم هر روز میگفتی برا من پرچم نمیرسه بچه های بزرگتر ورمیدارن برا من نمیمونه دایی جواد رفت برات یه پرچم گرفت که مال خودت دست کسی نده امسال میگی من طبل میخوام عزیزم دیگه شرمنده اونو نمیتونیم شخصی بگیریم میگی اون پرچم هم که پارسال خریدیم کوچیک شده باید بزرگترش رو برام بخرین چن سال پیش هم مامان جون برات یه طبل کوچولو خریده بود اون قدر زدی که پاره شد خلاصه ارشیاجون عالم بچه گی یه چیز دیگه اس برا هر چیزی آدم کیف میکنه ایشالا تا آخر عمر خدا این عالمو ازت نگیره عزیزم کاش الان من به جای تو بودم فقط تا صدای قران هم از مسجد میادخودتو هلاک میکنی که دسته رفت من ندیدم کاش من جای تو بودم قربون این عالم بچه گیت برم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان عرفان
18 آبان 92 8:20
خوب ماماني بچه حق داره برا حسينيه پزززززززززززز بده ديگه .
مامان عرفان
18 آبان 92 8:21
ارشيا جون حالا طبل را كوتاه بيا با يك پرچم راضي باش .
مامان عرفان
18 آبان 92 8:22
مامان عرفان
18 آبان 92 8:23
ارشيا جون تا ميتوني از بچگي هات لذت ببر كه در آينده حسرت نخوري .
مامان نرگس
23 آبان 92 19:52
قربون شکل ماهت این چن روز خیلی کیف کردی علاقه خاصی داری که وسط دسته طبل و پرچم ورداری من هم امروز وسط دسته دیدم یه پرچم خیلی بزرگ ورداشتی هی میچرخونی کیف می کنی منم از کیف کردن تو داشتم لذت میبردم همه چیز رو ول کرده بودم گل پسر خودم رو نگاه میکردم