ارشیاخورشید سرزمین زندگیمان

خاله طلایه اینا اومدن تبریز

1392/7/1 16:41
نویسنده : مامان ارشیا
307 بازدید
اشتراک گذاری

خدا رو شکر که خاله اینا اومدن نزدیکتر پنج شنبه شب بود که رسیدن سراب قرار بود فرداش یعنی جمعه 10 صب بارشون هم برسه تبریز شب طبق معمول بنا به دستور ارشیا خان رفتیم شام رو پیتزا خوردیم بعدش هم خونه مامان جون رفتیم ساعت 11 شب بود که خاله اینا رسیدن خاله گف شما فردا حاضر شین بریم خونمون رو بچینیم قربونت برم الهی تو داشتی از خوشحالی پرواز میکردی گفتی من شب میمونم خونه مامان جون شما برین صب میایم دنبالت با هم میریم تبریز من و بابایی اومدیم خونه تو موندی خونه مامان جون صب خاله تل زد که بابایی رفته نون تازه بگیره بیا با هم صبحانه بخوریم بعدا با هم راه بیفتیم خلاصه بلند شدم اومدم بعد خوردن راه افتادیم همه خیلی خوشحال بودیم که از این راه دور خلاص شدیم بلاخره خونه خاله رو کمک کردیم چیدیم شنبه شب ساعت 9 بابایی بعد بستن مغازه اومد تبریز قرنونش برم خیلی فداکار و با غیرت هس صب هم ساعت 7 راه افتادیم که تا 9 برسیم که بره مغازه ارشیا جونم هم برا مدرسه آماده شه و فرداش بره الهی فدای هر دوتون بشم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان عرفان
3 مهر 92 9:02
ايشالا هميشه با هم و در كنار هم خوب و خوش باشيد