ای وای چی شده که این گل پسر جریمه شده
مثل اینکه جریان از این قرار است که تابستون معلم کلاس اولتون اقای صادقی براتون کلاس ریاضی گذاشته هر هفته چهارشنبه ساعت 11تا 12:30 میرین مدرسه براتون چن صفحه تکلیف در منزل هم میده این هفته چن صفحه از تکالیفت مونده بود برا امروز که فردا کلاس داشتی عمه رفعت اینا هم از کرج اومدن سراب تو هم بال بال میزنی که بری خونه آنا با سهند حسابی شلوغی کنی قرار شد همه تکلیفت روعصر بنویسی شب بابایی که از مغازه اومد بریم بعد از ظهر سهند اومد خونمون توهم خداییش داشتی مینوشتی بلند شدی باهاش بازی کردی بعد گفتم سهند تو برو بزار این هم درسش رو بنویسه شب میایم بازی میکنین تو خیلی گریه کردی و بیچاره سهند رو گروگان گرفتی و گفتی که نرو بشین بنویسم تموم کنم بازی کنیم چن دقیقه نشست حوصله اش سر رف بلندشد رفت تو هم کلی گریه کردی بعد اون باز هم داشتی مینوشتی که مامان جون اومد دیگه حواست پرت شد گفتی میرم مغازه رفتی من هم پشت سرت موقع رفتن مامان جون به خونشون اومدم بازار برا خودم یه روسری بخرم یه سر هم به اون مغازه تازه مون که بابا خریده بزنم ببینم قفسه اش اینا چیجوری شده خیلی خوشگل شده بود دست بابایی درد نکنه واقعا خیلی زحمتکش هس خدا ایشالا عوضشو براش بده خلاصه 3تایی راه افتادیم بیایم خونه سر کوچه بچه ها بازی میکردن گفتی من هم دارم بازی میکنم عزیزم اخه ریاضیت مونده فردا صبح کلاس داری از ما گفتن از تو نشنیدن من و بابا اومدیم خونه تو موندی کوچه بابایی هم عصبانی شد بلندشد تنهایی رف خونه انا گفت که باید جریمه بشه که آدم درسش بمونه نمیری جایی اول تموم میکنه بعدا میره تو آومدی خونه دیدی ای وای بابا رفته کلی داد و بیداد و گریه زاری هیچی دیگه فهمیدی که جریمه شدی و بابایی تنهایی رفته من هم به خاطر تو موندم خونه ارشیا جون بعدش هم شامتو خوردی نوشتی گرفتی خوابیدی.