البوم عکس و خاطرات ارشیا جونم از بدو تولد تا 3سالگی
ارشیا جون اینا عکسهای روزهای اول زندگیته که تازه
تو این دنیا قدم گذاشتی امید زندگیم چه خوب شد که
به دنیا امدی و چه خوبتر شدکه دنیای مامان وبابا شدی.
ارشیا جون اینجا تقریبا دو ماهه شدی و تازه
شب زنده داری های مامان و بابا رو شروع
کردی تا صبح از هر یک ساعت بیدار میشدی
من و بابا هم بعضی وقتا اصلا نمی تونستیم
ارومت کنیم قربون شکل ماهت چرا گریه می
کردی مامان و بابا رو هم نگران تا صبح
هی من میدادم دست بابا اون هم دست من
بابایی بغلش برات لالایی میخوند میخوابیدی
باز بعد یه ساعت دوباره بیدار میشدی مامان
هم که خوشخواب بودمیذاشت رو پاهاش لالا
میگف برات تا اون چشای نازت رو می بستی
و می خوابیدی از ترس اینکه بندازم سر جات
دوباره بیدار میشی تا صبح رو پاهام نگه می
داشتم خودم هم یه بالش میزاشتم زیر سرم
تخت میخوابیدم که تکون نخوری شبهای شیرینی
برامون بود عزیز بی همتای من تارو پود
مادر رو از مهربانی بافته اند از اون صدای گریه ی
نصف شب که بیدارم میکردی هیچ وقت خسته
نمی شدم صدایت دلنشین ترین ترانه واسه
من بودعزیزم.
ارشیا جون این عکس 3 ماهگیته هنوز خیلی
کوچولویی نمیتونی بشینی قربون شکل ماهت
برم.
پسرم 5 ماهه شده کم کم با کمک مامان و بابا می تونه
بشینه .
حالا این گل پسر کم کم تو 8 ماهگیش میتونه چن ثانیه سر
پا وایسته تا مامان و بابا دستشونو ول می کنن تالاپ افتاد .
ارشیا جون حالا یک ساله شدی تولدت مبارک صد سال به
این سالها برات یه تولد خصوصی گرفتیم بردیمت اتلیه عکاس
هر چی تلاش کرد نتو نستی بایستی بلاخره اخر سر رو صندلی
نشستی عکستو گرفت خیلی دوست دارم پسرم.
ارشیاجون عافیت اینجا دومین سال زندگیته بلاخره تونستی
بشینی خدا رو هزار مرتبه شکر داری خونه مامان حموم
می کنی ایشالا حموم دامادیتو ببینم .
این عکسها رو هم خاله طلایه ازت گرفته دستش درد نکنه 2
سال و 6 ماهه هستی عزیزم.
فرشته کوچولوی من الان دیگه 3 ساله شده کم کم شلوغ
کاری هاش هم بزرگتر شده رفته بود استارا لب دریا شن
بازی می کرد پسرم.