محرم امسال وقصه طبل خریدن ارشیا
ارشی جونم خیلی به طبل و دسته و رفتن به حسینیه علاقه داره
و هر سال مامان جونش براش یه طبل کوچولو میخرید و ارشی هم
قانع میشد ولی امسال دیگه مثل سال های قبل نبود قضیه فرق میکرد و
ارشیا هر روز شبها که میرفت حسینیه با داد و بیداد برمیگشت وگریه میکرد
که بچه های بزرگتر ازمن طبل ها رو ورمیدارن به من نمیدن من هم حس
مادریم گل کرد گفتم فدات شم پسرم فردا میرم برات یه بزرگترش رو
میخرم هر چی خواستی بزن کسی هم حق نداره ازت بگیره میگی مال
خودمه صب قبل رفتن به مغازه دور از چشم بابایی خودم رفتم یه دونه طبل
خریدم زیادی بزرگ نبود معمولی البته به بابایی یه دروغ کوچولو گفتم که
با دایی جواد رفتم خریدم آخه عصبی میشد میفهمید تنهایی رفتم مغازه
طبل فروشی آوردم گذاشتم خونه رفتم مغازه ناهار که آشی از مدرسه
اومد تا طبل رو دید زد زیر گریه که من بزرگتر از این رو میخوام تل زدیم
دایی جواد اومد با هم بردن پس دادن و یه طبل بزرگ خریدن فداش شم
چه حالی میکرد با اون طبل هر کی میدید میگف آشی راحت بزن دیگه
کسی کاری برات نداره هر روز میرف دسته تا دلت بخواد بی منت میزد
خلاصه ارشیا منو 130000تومن تو این سال به خرج انداخت فدای پسر گل
باقالیم که حس مادریم رو به اوج رسوند
اینم دوچرخه م هست که گذاشتم خونه پشتی که تابستون سوار بشم